بیماری کشنده ابولا این روزها تمام دنیا را به وحشت انداخته است. تنها در آمریکا یک مورد ابتلا به ابولا در نیویورک باعث سقوط بازار سهام شد و طی دو هفته اخیر مبتلا شدن دو پرستار تیم دانکن ( نخستین لیبریایی شناسایی شده ابولا در آمریکا که بعدا درگذشت ) موجی از وحشت را در سراسر این کشور ایجاد کرده است و بحث‌های بسیاری درباره چگونگی مقابله با آن به راه افتاده است . بیماری ابولا به شدت مسری است و از طریق تماس فیزیکی با مایعات بدن بیمار سرایت می‌کند. حالا اما یک عکاس تصمیم گرفته خود به مرکز شیوع این بیماری یعنی لیبریا سفر کند. عکسها و گزارش او را در ادامه می‌خوانید: 

 
من در ماه می از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم. سه ماه بعد سوار هواپیمایی بودم که به سمت لیبریا می‌رفت. جایی که بیماری کشنده ابولا از آنجا شیوع پیدا کرد. 
این دومین ماموریت حرفه‌ای کاری من در طول دوران فعالیتم بود. 
می‌دانستم سفر به لیبریا در این موقعیت کار بسیار خطرناکی است اما این سفر ورای یک کنجکاوی شخصی یا ماموریت کاری بود. برای ماه‌ها مردم لیبریا در این جهنم زندگی می‌کردند و تازه دنیا به این موضوع توجه نشان داده است. این مسولیت من برای ثبت این رویداد بود. 
 
کایرین کسنرعکاس در لباس محافظ 
 
 
در لیبریا با شیوع این بیماری جنگ هم فراموش شده است. یک لغزش اشتباه در گرفتن یک دستگیره در یا وسیله‌ای که پیش‌تر توسط یک غریبه استفاده شده می‌تواند شما را به مرگ محکوم کند. 
 
  راننده تاکسی در حال بردن یک زن بیمار به کلینیک ابولا در مانروویا 
 
 

من نخستین روزم را در مانرویا گذراندم یکی از کثیف‌ترن شهرهای لیبریا که بخش‌هایی از آن توسط دولت قرنطینه شده بود. من حتی نمیدانستم چه چیزی باید بپوشم و یک نوار زرد رنگ بقیه شهر را از محله قرنطینه شده جدا میکرد. 
وقتی بیشتر در محله‌های اطراف چرخیدم حس قرنطینه بیشتر روی من سنگینی کرد. انگار آن جا محل اصلی ویروس بود.
لباس‌های محافظم را بیشتر کردم. 
وقتی من رسیدم به مدرسه ای وارد شدم که حالا به یک مرکز مراقبت از بیماران ابولا تبدیل شده بود. لیبریا پیش‌تر تمام مدارس را پس از شیوع گسترده این بیماری در کشور تعطیل کرده بود.
 
تیم خارج کننده جسد در حال اسپری کرن دستگیره در با استفاده از محلول کلورین و پیش از ورود به خانه است. در این خانه زنی به خاطر ابولا مرده است. 
 
 
ماه آگوست ما پربارانی در آفریقای غربی است. در تمام مدتی که در محله قرنطینه مشغول به عکاسی بودم دمای بدنم به خاطر رطوبت بسیار بالا بود و عینکم مرتبا بخار می‌گرفت به طوری که چیزی نمیدیدم و به شکل نابینایان از هر چیزی عکس می گرفتم. 
 
ابولا چیزی بود که من تا قبل از آن هیچ حس و لمس و درکی از آن نداشتم. تا آن روز ابولا برای من یک مفهوم آبستره و انتزاعی بود. ویروسی که چه از نظر فیزیکی و چه متافیزیکی هزاران کیلومتر با من فاصله داشت. \
 
 یک زن در حال چک کردن وضعیت حاملگی خود در کلینیک ابولا است. در اتاق بغلی دو زن که علائم ابتلا به ابولا را داشتند نشسته بودند. 
 
 
:‌یک عضو تیم تدفین در حال خارج کردن بدن یک زن مرده بر اثر ابولا در کلینیک است. 
 
 
تیم حمل و نقل اجساد در انتظار ضد عفونی شدن خانه توسط کلرین برای ورود به خانه و بیرون بردن جسد هستند. 
 
 
 
پس از یک روز توانستم خودم را با سیستم و پوشش قرنطینه منطبق کنم. مرتبا با کلرین شست و شو می کردم بسیار مراقب بودم که کف اتاق هتلم را آلوده نکنم . دستها و صورت و دوربینم را مرتبا تمیز می‌کردم. 
 
بدن یک قربانی که روی صندلی جان خود را از دست داده و گروه که مشغول خارج کردن او از خانه هستند. 
 
 
تیم سوزاندن اجساد با لباسهای محافظ پیش از انتقال بدن یک بیمار مرده . 
 
 
اعضای تیم خارج کننده اجساد در حال پاشیدن کلرین به هم پس از خروج جسد از خانه . 
 
 
در غرب آفریقا شایعات و افسانه‌ها و اطلاعات غلط زیادی درباره ابولا وجود دارد. در عین حال بخش هایی وجود دارد که اساسا ابولا را یک تهدید نمیدانند. بسیاری از آنها از نبودن غذا یا بر اثر مالاریا می‌میرند. در همین حال در هنگام عکاسی بسیاری از مردم هم من را به آوردن ویروس متهم می‌کردند. 
یک عضو تیم تدفین به من گفت که خانواده‌شان آن را طرد کرده و حاضر به پذیرششان نیست آن ها از اینکه ما آلوده شان کنیم می‌ترسند. 
 
عکس جسد یک زن مبتلا به ابولا در داخل آمبولانس و تیم حمل ونقل اجساد برای در آوردن لباس و ضد عفونی کردن خود آماده می شوند.
 
 
ترک کردن لیبریا بسیار سخت بود. من بسیار نگران بودم که مبادا در این سفر مبتلا به ابولا شده باشم . دو روز پیش از سفرم تمامی پروازهای داخلی و خارجی در این کشور لغو شد. من به زحمت توانستم در تنها هواپیمایی که در آن زمان این کشور را ترک میکرد جا رزور کنم. وقتی قدم به آمریکا گذاشتم ترس از ابولا ، همان ترسی در آغاز ورودم به لیبریا به آن دچار شده بودم دوباره به سراغم آمد. 
نگران بودم. احساس مریضی می‌کردم. دمای بدنم را چندین بار در طول روز چک میکردم. خودم را در یک اتاقم در آپارتمانم برای چندین روز حبس کردم تا مبادا اعضای خانواده ام و کسانی را که دوستشان دارم آلوده کنم. 
نباید هیچ کس را بغل میکردم نه مادرم نه حتی سگم ام. در این وحشت به سر می‌بردم که مبادا من ابولا را با خود به آمریکا آورده باشم. در این روزها به شدت به مردمانی که در لیبریا بودند فکر میکردم. 
 
موریس شرف ۴۹ ساله یکی از اعضای تیم تدفین 
 
 
به کسانی که نزدیاکنشان را از مالاریا از دست داده بودند. به بچه هایی که پدر و مادرهایشان را از دست داده بودند و بقیه اعضای فامیل هم آن ها را از ترس بیمار شدن طرد کرده بودند. آیا آنها نجات پیدا می‌کردند؟
به مردانی که عضو گروه تیم تدفین بودند آیا آنها مرده‌اند. 
هیچ گاه نخواهم دانست. 

خروجی سایت